کد مطلب:328160 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:578

سوره اعراف، آیات 188 - 187
یسلونك عن الساعه ایان مرسئها قل انما علمها عند ربی لا یجلیها لوقتها الا هو ثقلت فی السموت و الارض لا تاتیكم الا بغته یسلونك كانك حفی عنها قل انما علمها عندالله و لكن اكثر الناس لا یعلمون (187)

قل لا املك لنفسی نفعا ولا ضرا الا ماشاء الله ولو كنت اعلم الغیب لاستكثرت من الخیر و ما مسنی السوء ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یومنون (188).





ترجمه آیات

تو را از رستاخیز پرسند كه كی بپا می شود بگو علم آن نزد پروردگار من است كه جز وی ، آن را به موقع خود آشكار نمی كند در آسمانها و زمین سنگین است و جز ناگهان به شما در نمی آید از تو می پرسند گویی تو آن را می دانی بگو علم آن نزد خداست ولی بیشتر مردم این نكته را نمی دانند. (187)

بگو من اختیار سود و زیان خویش ندارم جز آنچه خدا خواسته است اگر غیب می دانستم سود بسیار می بردم و بدی به من نمی رسید من جز بیم رسان و نوید بخش برای گروهی كه ایمان می آورند نیستم . (189)

بیان آیات

در این دو آیه این معنا روشن می شود كه علم به زمان وقوع قیامت از غیبهایی است كه مختص به خدای تعالی است ، و كسی جز خدا از آن اطلاعی ندارد،و بطور كلی هیچ دلیلی در تعیین وقت و حدس وقوع آن نیست ، پس قیامت بپا نمی شود مگر ناگهانی ، و در این بیان بعضی از اوصاف قیامت به حقیقت آن اشاره شده است .

توضیحی در مورد اینكه قیامت را جز خدا كسی هویدا نمی كند و در مورد سنگین بودنقیامت در آسمانها و زمین





یسئلونك عن الساعه ایان مرسیها... الا هو...





(ساعه ) در اینجا به معنای ساعت برانگیختن خلائق و بازگشت بسوی خدا و یكطرفی شدن و فیصل یافتن دادرسی عمومی است ، بنابر این ، الف و لام (الساعه ) برای عهد است ، و لیكن در عرف قرآن و همچنین در لسان شرع لفظ ساعت در معنای قیامت حقیقت شده .(مرسی ) اسم زمان و مكان و مصدر میمی از (ارسیت الشی ء) است كه به معنای (اثبات كردم آن را) است ، و معنای آیه این است كه : (از تو می پرسند وقوع و ثبوت قیامت چه وقت است )، و كلمه (یجلیها) از (تجلیه ) و به معنای كشف و اظهار است ، و وقتی گفته می شود (جلاه فانجلی ) معنایش این است كه پرده از روی آن چیز برداشت و آن چیز هویدا گشت . پس جمله (لا یجلیها لوقتها الا هو) معنایش این است كه قیامت را هویدا نمی كند و پرده از روی آن و اینكه چه وقت واقع می شود بر نمی دارد مگر خدای سبحان ، و همین معنا دلالت می كند بر اینكه ثبوت و وجود قیامت و علم به آن یكی است ، یعنی وقوع و ثبوتش در كمون غیب نزد خدا محفوظ است ، و هر وقت بخواهد پرده از آن برداشته و آن را ظاهر می كند بدون اینكه غیر او كسی به آن احاطه یافته و یا برای چیزی از اشیاء ظاهر گردد. آری ، چگونه ممكن است چیزی به آن احاطه یابد و یا آن برای چیزی ظاهر گردد و حال آنكه ظهور و تحققش ملازم با فنای هر چیز است ، و هیچ موجودی از موجودات نیست كه خودش ناظر و محیط به فنای خود بوده و یا فنای ذاتش ‍ برایش ظاهر گردد، علاوه بر اینكه این علم و احاطه ای كه می خواهد به قیامت تعلق بگیرد خود جزو نظام این عالم است ، و نظام سببی كه حاكم بر این عالم است و در موقع وقوع قیامت بر هم خورده و به یك نظام دیگری متبدل می شود از همین جا ظاهر می شود كه منظور از اینكه فرمود: (ثقلت فی السموات و الارض ) - و خدا داناتر است - این است كه علم به قیامت در آسمانها و زمین سنگین است ، و البته سنگینی علم به آن عین سنگینی وجود آن است ، پس این اختلافی كه كرده اند در اینكه آیا مقصود از (ثقل ساعت در آسمانها و زمین ثقل علم به آن است ؟ یا ثقل صفت آن بر اهل آسمانها و زمین است ، چون مشتمل بر شدائد عقبات و حساب و جزاء است ؟ و یا ثقل وقوع آن بر ایشان است بخاطر اینكه وقوعش مستلزم در هم پیچیده شدن آسمان و فرو ریختن ستارگان و بر هم خوردن مهر و ماه و به راه افتادن كوه ها است ؟ و یا منظور این است كه آسمانها و زمین طاقت تحمل آن را ندارد چون بس عظیم و شدید است ؟) اختلاف بی ثمری است . برای اینكه ثقل قیامت منحصر در یك جهت و دو جهت نیست بلكه تمامی آنچه كه راجع به آن است از قبیل ثبوت آن و علم به آن و صفات آن بر آسمانها و زمین و غیره همه ثقیل است ،

زیرا همین بس كه ثبوت آن مستلزم فنا و نابودی آنها است ، و در آنها یعنی در آسمانها و زمین چیزی كه فنای خودش را تحمل كند وجود ندارد.

اینجا است كه وجه كلام خدای سبحان در (لا تاتیكم الا بغته ) ظاهر می شود، چون (بغته ) و همچنین (فجاه ) به معنای پدید آمدن چیزی است بطور ناگهانی و بدون اینكه قبل از پدید آمدن معلوم باشد، و قیامت بخاطر همان سنگینی و عظمتش است كه بطور ناگهانی پدید می آید، چون هیچ وصف و علامتی از آن ممكن نیست قبلا معلوم شود، و نیز ممكن نیست كه اول مقداری از آن ظاهر شود و سپس همه آن صورت وقوع بگیرد، و لذا پدید آمدنش برای تمامی اشیاء بطور ناگهانی است .

و نیز از همین جا است كه معنای ما بقی آیه یعنی جمله (یسالونك كانك حفی عنها قل انما علمها عند الله ) نیز روشن می گردد، و توضیحش خواهد آمد - ان شاء الله -.





یسئلونك كانك حفی عنها...





راغب گفته : كلمه (حفی ) به معنای عالم و با خبر از چیزی است ، و گویا این كلمه از ماده (حفیت فی السؤ ال : اصرار كردم در پرسش ) گرفته شده .

و تقدیر آیه (یسئلونك عنها كانك حفی بها) است و جمله (كانك حفی ) در وسط كلام و بین (یسئلونك ) و ظرف متعلق به آن قرار گرفته ، و این خود اشاره می كند به اینكه معاصرین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) این سؤ ال را مكرر از وی كرده و اصرار ورزیده اند، و به همین جهت قرآن كریم تا اندازه ای سؤ ال و جواب را در عبارت تكرار كرده .

و اینكه دوباره فرمود: (یسئلونك كانك حفی عنها) اشعار و یا دلالت دارد بر اینكه پرسش كنندگان خیال كرده بودند جوابی كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) به امر پروردگارش در سؤ ال اول ایشان داد و فرمود: (انما علمها عند ربی علم آن تنها نزد پروردگار من است ) از قبیل حواله دادن علم چیزی كه نمی داند به خدای تعالی است - كما اینكه ادب دینی هم همان را اقتضاء می كند - و بخاطر رعایت آن بود كه فرمود: نزد پروردگار من است تا به عبودیت و وظیفه آن اشعار كرده باشد، و نیز خیال كرده بودند كه جمله (لا یجلیها لوقتها الا هو) تنها وصف عظمت قیامت است ، بدون اینكه ارتباطی با علم به وقت آن داشته باشد و لذا بخاطر این خیال ها دوباره سؤ ال خود را تكرار كردند بلكه آن حضرت جواب دیگری بدهد كه در ضمن آن درباره قیامت چیزی گفته و یا به جهل خود اعتراف كند.

لذا خدای تعالی دستور داد تا همان جواب را دوباره به ایشان داده و بگوید: (انما علمها عند الله تنها علم آن نزد خداوند است ) تا بدین وسیله به ایشان بفهماند كه جواب اول از (جنبه تعارف و رعایت ادب نبود) بلكه جوابی بود جدی ، و اگر آن حضرت در دو نوبت اینطور جواب داده اعتراف به جهل نكرده ، چون اظهار بی اطلاعی از امر قیامت جهل نیست ، بلكه علم (به عالی ترین معارف ) است ، و خواسته است این علم را به ایشان هم آموخته و بفهماند كه علم به قیامت منحصر در خدا است نه اینكه وی نسبت به آن جاهل است ، البته در جواب اول رعایت وظیفه عبودیت را هم نموده و اسم رب را بكار برد، ولی در جواب دومی به جای آن (الله ) را قرار داد.

سپ س فرمود: (و لكن اكثر الناس لا یعلمون ) و بدین وسیله اشاره كرد به اینكه ایشان معنای (انما علمها عند ربی ...) را نمی فهمند، چه ایشان بخاطر انس ذهنی كه با حس و محسوسات دارند هر چیزی را كه بشنوند بهمان محسوسات مقایسه نموده ، و آن را محكوم به حكم محسوسات می سازند، و خیال می كنند هر چیزی را كه تا اندازه ای برایشان توصیف كردند می توانند بفهمند، و احاطه علمی به آن پیدا كنند، و اگر در این بیان مطلبی از ایشان پنهان داشتند صرفا خواسته اند كتمان كنند، و گرنه اگر كتمان نمی كردند ایشان آن را عینا مانند سایر امور محسوسه می فهمیدند، و لیكن قیاس شان باطل ، و امر بر ایشان مشتبه است ، زیرا پاره ای از مغیبات و از آن جمله مساءله قیامت است كه جز خدای سبحان كسی یارای علم آن را ندارد.

از آیه شریفه تنها استفاده شد كه علم به قیامت را جز خدا كسی طاقت تحملش را ندارد، و لیكن باید دانست كه تنها علم به خود قیامت اینطور نیست ، بلكه علم به خصوصیات و اوصاف آن نیز همینطور است .

سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی





قل لا املك لنفسی نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله ...





از آنجایی كه سوال ایشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) و اینكه وی ایشان را از غیب خبر دهد حكایت می كرد از اینكه ایشان ادعای نبوت آنجناب را ادعای علم به غیب تلقی كرده اند، و چون علم به غیب حقیقتش از خدا است ، و اگر غیر او هم چیزی از آن دارد به تعلیم خدا و وحی او است لذا دستور داد تا پیغمبرش خود را از ادعای داشتن علم به غیب بری ساخته ، و این اشتباه را از ذهن ایشان بیرون كند.

سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است كه غیر او هر چه باشد وجودش محدود است ، و ممكن نیست كه از حدش بیرون شده و به آنچه كه خارج از حد او و غایت از او است آگاه شود، و معلوم است كه هیچ موجودی غیر محدود و غیر متناهی و محیط به تمام اشیاء نیست مگر خدای تعالی ، پس تنها او عالم به غیب است .

و لیكن از آنجایی كه سؤ ال كنندگان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) فهم ساده و عامیانه شان قاصر از درك این معنا بوده لذا خدای تعالی دستور داده كه جواب ایشان را طوری بدهد كه در خور فهم ایشان باشد، و آن این است كه بگوید: علم غیب آدمی را به تمامی خیر و شرها واقف می سازد، و عاده معقول نیست كسی كه به همه خیر و شرها اطلاع دارد از اطلاعات خود استفاده نكند، و اگر كسی تمامی خیرات را به خود جلب نكرده و همه شرور را از خود دفع نمی كند باید بفهمیم كه قطعا علم غیب نداشته است .

پس جمله (قل لا املك لنفسی ) در صدر آیه توصیف رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) است از خود بنحوی كه با نتیجه داشتن علم غیب منافات داشته باشد: (و لو كنت اعلم الغیب ...)، بیان نتیجه داشتن علم غیب است ، تا این دو فصل از آیه نتیجه دهد كه وی علم به غیب ندارد، آنگاه جمله (ان انا الا نذیر) بیان حقیقت حال آنجناب در ادعائی است كه می كند، و آن این است كه من فقط مدعی رسالتم و با این ادعا ادعای دیگری ندارم .

بحث روایتی

در تفسیر قمی در ذیل آیه (یسئلونك عن الساعه ایان مرسیها...)، گفته : معصوم (علیه السلام ) فرموده است : قریش عاص بن وائل سهمی و نضر بن حارث بن كلده و عقبه بن ابی معیط را به نجران فرستادن د تا در آنجا از علماء یهود مسائلی را آموخته آنگاه آن مسائل را از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم ) بپرسند، از مسائلی كه نامبردگان آموخته بودند و از آن حضرت پرسیدند این بود كه قیامت چه وقت بپا می شود، خدای تعالی در جواب سؤ ال ایشان آیه (یسئلونك عن الساعه ایان مرسیها...)، را نازل كرد

و در تفسیر عیاشی از خلف بن حماد از مردی از امام صادق (علیه السلام ) روایت كرده كه فرمود: خداوند در كتابش می فرماید: (و لو كنت اعلم الغیب لاستكثرت من الخیر و ما مسنی السوء) و مقصود از (سوء)، فقر است .

مؤ لف : این روایت را صدوق نیز در معانی الاخبار به سند خود از خلف بن حماد از مردی از آن حضرت روایت كرده ، حسین بن بسطام هم در كتاب طب الائمه آن را از جابر بن یزید از حضرت ابی جعفر (علیه السلام ) روایت كرده